بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

بهانه ما بهار

خنده گل های من

  پدرت را که برای اولین بار دیدم نوشتم:   مثال معجزه های بهار میخندی   به رسم تیره این روزگار میخندی   و این بیت روزها و سالها بعد غزلی شد برای خودش   امروز بارز ترین مشخصه دخترم که همه از آن حرف میزنند خنده های همواره  و خوش خلقی همیشه اوست آری اکنون این خود بهار است که در غزل زندگی ما  معجزه وارمیخندد بی هیچ شاهد و مثالی   خدایا از تو ممنونم به خاطر شیرینی های اینروزهایمان و چه چیز شیرین تر و گواراتر از خنده و شادی بهار است برای من و پدرش . . . اشک های شوقم را بگیرید دارد میریزد     ...
1 بهمن 1391

آیااااااااااااا؟؟

دقایقی که در خواب ارامی مادرت وقت دارد که با سرعت برق و باد خانه را نظافت کند، لباسهایت را بشوید، به خودش برسد، آشپزی کند، تلفن های واجب را بزند ،بنویسد ،وبلاگ به روز کند تغییر دکور دهد، حساب و کتاب کند ،مال خودش باشد، مال مادرو پدرش باشد، مال همسرش باشد، به دوستان قدیمی اش لااقل اگر زنگ نمیزند اس ام اس بدهد، اگر وقت اضافه آورد کمی فکر کند به آینده شغلی وتحصیلی اش، به علایقش، به آرزو هایش به کارهای خوب و بدش به اشتباهاتش، کمی هم بخوابد و خستگی درکند و........هزار کار دیگر که معمولا یادش میرود.   کلمه" دقایق" سطر اول این پست مصداق واقعی خواب های بهار من است..   من نمیدانم اما فیاسوفانی که میگویند: " مادر های گرامی ب...
1 بهمن 1391

بهار قل قله زن

  یکی دوبارکودک درونم را قل میدهم کف اتاق  تا بفهمم حس و حال اینروزهایت را.....   غلت میزنی با آواز و جیغ و صداهای نو و چشمان ما همسفر غلت های تو   سر کودک درونم گیج میخورد... چشم های خیره به توام نیز خسته میشود...   اما توکودکم  همچنان قل میخوری،جیغ میکشی اواز میخوانی و شادی. ...
22 دی 1391

آرزو بر پدرها عیب نیست

میگفتی دوست داری دخترت شبیه من باشد ولی چرخ زمانه به کام مادری ما چرخید و بهار شبیه توشد  وحالا تمام لحظه هایی که حضور نداری نگاه بهار که انگار نگاه تو لبخندش که خنده تو چهره ا ش که مانندتو و وجودش که وجود توست با من است. و این یعنی شانس بزرگ من....           دنیای من شماااااااا     ...
6 دی 1391

چهار ماه و نیمه شده ای و انقدر توانا که باور نمیکنم

  دیگر همه را میشناسی  ،جیغ میکشی ، ذوق میکنی ، با سر و صدا با ما حرف میزنی  ،دست میدهی،کم کم به اسمت عکس العمل داری  ،غلت میزنی از این سمت تا آن سمت تخت ،به زور دارو نمیخوری ،خودت را لوس میکنی، سفره را میشناسی و هر وعده برای غذا گریه میکنی ، اشیا را به راحتی در دست میگیری و بازی میکنی با اسباب بازی هایت آشنا شده ای و دوستشان داری ، با عروسک هایت حرف میزنی و آقون آقون راه میاندازی با دست آب بازی میکنی  ،کمی هم مامانی شده ای و بغل هر کسی نمیروی  ،با جیغ و صوت اوا سمفونی مینوازی وآواز صبحگاهی میخوانی و هر روز صبح مامان را بیدار میکنی و انگشتت را در چشمم میبری تا بلند شوم ،پدرت را عجیب دوست داری و برای رفتتنش گر...
29 آذر 1391

رونمایی وبلاگ بهار خانم

  دخترم امروز ٢٩ آذر ماه ٥ امین ماهگرد تولد شماست حدود یه ماهه که  تلاش  میکنیم برای بروز رسانی وبلاگ  شما تصمیم داریم امروز آدرس وبلاگتو به دوستان بدیم تا هر کی دلش واست تنگ میشه بیاد و اینجا بزرگ شدنتو تماشا کنه     خوش اومدین دوستان و بخصوص نینی سایتیها     ...
29 آذر 1391

مرا ببخش

نزدیک غروب است و من در اشپزخانه مشغول آماده کردن غذا برای پدردر راهت هستم روی مبل دراز کشیده ای و نگاهم میکنی و با هم حرف میزنیم عمودی گذاشتمت که غلت نزنی اما باز هم اطمینانی به تو نیست هر دو سه دقیقه یکبار میآیم و میگذارمت بالاتر بعد میبوسمت و بعد دوباره میروم امروز اما بی تابی میکنی همان دو سه دقیقه را هم نمیدانی چه حالی دارم وقتی میخواهی کنارت باشم و نیستم  برایم گریه میکنی که بیایم پیش تو نگاه میکنم به صورتی که التماسم میکند و بعد به غذای نیمه کاره روی گاز میآیم که در آغوشت بگیرم و بقیه کارها را یک دستی انجام دهم             به خواب رفته ای اما............ ...
29 آذر 1391

بهار پاییزی ما

و بالاخره فصل من  و پدرت از راه رسید دخترم پدرت همیشه میگفت دوست داشتم دخترم پاییز به دنیا می آمد............ پاییز که آمد یکدفعه آرام شدی و متین پاییز که آمد دردهایت کم و کمتر شد پاییز که آمد فرق شب و روز را دانستی و شب بیداریهای من و تو به پایان رسید پاییز که آمد خانمی شد برای خودت نمیدانم چه شد باد پاییزی به صورتت خورد یا تاریخ را شنیدی از زبان ما یکدفعه رنگ عوض کردی و سفید  و سفید تر شدی قد کشیدی بیشتر از همیشه و صورتت از نوزادی درآمد پدرت فراموشش شده بود که در پاییز سال گذشته و در چنین روزهایی خداوند ترا به ما هدیه کرده است و دخترش یک دختر پاییزی ست پاییز که آمد آرامش به خانه ما برگشت دیر نوشته١٥/٧/٩١ &...
29 آذر 1391