بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

بهانه ما بهار

این شب ها

این شب ها بیشتر و بیشتر از همیشه از خواب بیدار میشوی و شیر میخوری این شب ها بیشتر و بیشتر به تخت ما میآیی و بیشتر و بیشتر در خواب آغوشم را میخواهی این شب ها چشمت افتاده به جای خواب پدرت........       ...
29 آذر 1391

به اندازه سه ماه و نیم با ما بودن

  از وقتی پاییزآمده همه چیز خیلی سریع میگذرد ،به سرعت باد داری رشد میکنی دخترم و من تنها فرصت دارم که بزرگ شدنت را نگاه کنم بدون فرصتی حتی برای نگاهی دوباره شیر خوارگیت در حال عبور است نازنین من همان طور که نوزادیت سرامد.گاهی فکر میکنم که چه عجیب است این روزها که حتی فرصت نگاشتن ندارم هر روز زیباییهای بیشتری در وجودت نمایان میشود و فرصت دیدن آن گاهی به اندازه لبخندی ست که گوشه لبمان مینشیند و بعد زیبایی بعدی خدا راشکر میکنم که اینچنین توانایی و سالم که اینچنین هوشیاری و زیبا که اینچنین........... هر چه بگویم کم گفته ام مادر ازتو که هدیه خدایی سه ماه و نیم از با هم بودمان گذشت و در استانه تولد پدرت در ابان ماه 1391 سه...
29 آذر 1391

اما آیا؟؟؟

  4 ماه است میجنگم دخترم با تمام بی تجربگی ها با تمام ندانستن ها شک کردن ها اشتباهات تا شاید ........... نمیدانم اما آیا من با شب بیداری و هر 2-3 ساعت تعویض پوشک و به موقع قطره آد دادن و روزی 3 بار تعویض لباس و لوسین زدن زیر گردن و آروغ گرفتن و ماساژدادن و ...این کارها مادر خوبی شده ام؟؟؟  دیر نوشته٢٩/٨/٩١       ...
29 آذر 1391

کشف بزرگ

دکترها بتای خونمان را اندازه میگیرند برای اثبات مادر شدن بالای 20 که برود بارداریم.............. کشف کرده ام بارداری یعنی ترشح یک ماده خیلی عجیب از غدد مادری که تا به حال دانشمندان و زیست شناسان این غدد را در بدن زنان پیدا نکرده اند این غدد از زمان آفرینش یک زن در بدن او خاموش میماند و وقتی بتا بالا را رود مثل یک آتش فشان فعال فوران میکند و آن ماده خیلی عجیب که نامش را گذاشته ام هورمون های مادری از آن ترشح میشود و هر چه بتا بالاتر رود و روزها بگذرد این ماده هم بیشتر ترشح میشود حتی روزی میرسد که رشد بتا در بدن متوقف یا کم میشود ولی هورمون های مادری همچنان در حال افزایش است گاهی اوقات در بعضی زنان شروع فوران آتشفشان با کمی ت...
29 آذر 1391

نشانه ای برایم

چه چیزهای بزرگی را میتوان در وجود تو دید که تا به حال آنها را به خوبی ندیده بودم بزرگ شدن هر روزت،آموختنت،رشد ذهنی و روحیت ،کوچک شدن تند به تند لباس ها وکلاههایت ،شور و اشتقیایت به برخاستن و یکجا نماندن،انس و الفتت به من،خیره خیره نگاه کردنت به دنیا و حتی به مادر و پدرت،خنده هایت به آنچه من نمیبینم..........همه و همه نشانه است برایم نشانه هایی که بیشتر از همه چیز خداوند را به یادم میاورد. و من اما هر روز از خودم میپرسم که چقدر شناختمش و چقدر در مقابل پرسش های به زودی تو آماده پاسخم وای بر من ............ این روزهای شدیدا مادرانه باید دقیق تر نگاهش کنم ...
29 آذر 1391