جیگر عاشق جیگر
..........وقتی مامان سفره یلدا میچید
تا مامانم کاراشو انجام بده منم دیزاین اتاقمو به سبک فشنیسم تغییر دادم ...
دومین یلدا با بهار
آخرین شب پاییز را جشن میگیریم تا یادمان باشد گاهی حتی باید یک دقیقه بیشتر با هم بودن و شب نشینی بی ریا را جشن گرفت الهی شکر که در این شب کنار هم بودیم و سفره ای کوچک در خانه گرممان پهن کردیم یادمان باشد که شبهای سرد و طولانی در پیش هزاران مهمان بی سر پناه و خیابان خواب دارد یادمان باشد سفره امشب شاید در خانه همسایه نباشد و مرد همسایه شرمنده زن و فرزند یادمان باشد پدر و مادری که امسال مهمانشان بودیم شاید سال بعد نباشد و یادمان باشد که اگر ما دور هم جمعیم هزاران نفر در خانه سالمندان و بیمارستان و ..چشم انتظار عزیزانشان هستن...
از این جملات چه میفهمید؟؟
اسمت چیه دخترم؟ میتی(مهدی) اسم بابات چیه؟ میتی اسم مامانت چیه؟ میتی فرش مال کیه؟ میتی کمد مال کیه؟ میتی تلویزیون مال کیه؟ میتی مامان مال کیه؟ ممممممممممممممممممن پا نویس :نمیدونم من این وسط چی کاره ام؟ ...
نویسنده :
مامان بهار
2:11
آخرین خبر
و بالاخره اومدیم به خانه خودمون و البته از قدیم و ندیم گفتن که هیچ جا مثل خونه خود آدم نمیشه همسرم و بابای بهارم من و بهاردستای خستتو میبوسیم و ممنونتیم به خاطر این همه تلاش خداراشکر به خاطر این نعمت بزرگ ٢٠تیر ١٣٩٢ ...
گوشی نازنینم
وقتی عمر چیزی به دنیا نباشه دیگه کاری نمیشه براش کرد گوشی نازنینم بعد از یک نگاه عمیق و متفکرانه توسط بهار خانم در ظرفشویی خونه غرق شد و رفت پیش دوستاش(ساب کامپیوتر عزیز،گوشی بابا،شیشه بزرگ عسل،ظرفهای عزیز مامان و................) روحش شاد ...
نویسنده :
مامان بهار
2:05
.....وقتی میری خونه اسباب بازی
اندر حکایت شیر دهی
14 ماه است شیره جانم را این هدیه و امانت الهی را بی کاست به تو تقدیم میکنم 14 ماه است میجنگم با تمام بی خوابی ها خستگی ها بی حوصلگی ها ی گاه گاهم میجنگم با حرف های این و ان که......... بس است دیگر بگیرش از شیر که توانی برای خودت نماند که شیر خشک هم شیر است دیگر که 6 ماه کافیست دیگر و بقیه اش اضافی که شیشه و پستانک هم راهیست ها که تا کی میخواهی تا صبح نخوابی که 5 دقیقه میخورد و بقیه اش فقط مکیدن بیهوده است که........... و من نیز خسته میشوم گاهی و بی حوصله و بسیار بی خواب و تو ع...
بچه ای که...
بچه ای که از شش ماهگی حرف میزنه از 10 ماهگی میدوه یک سالگی همه رو با اسم صدا میزنه عزیز، آقون(آقاجون)،آقایی،باب میتی،مامان وپارتاو..... از هیچ چی ترسی نداره(واقعا هیچی) یه موجود کاملا مستقله تحمل دردش فوق العادس روابط اجتماعیش در حد المپیکه با دوست و آشنا و غریبه و کارگرای سر کوچه و بقال و چقال وقتی راه میره انگار باباشه با این تفاوت که دستاشم تکون میده.....واقعا دیدنیه شال مامانشو موقع بیرون رفتن انتخاب میکنه تو 14 ماهگی منظورشو با کلمات به ما میفهمونه عاشق سفره و خوراکیه عشق نونه و خدا نکنه تو خیابون دست کسی نون ببینه عاشق باباشه و خیلی خوشگل صداش میکنه باب میتی (با کسره) وسایل برقی ...