بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

بهانه ما بهار

بهار میره به اردو

  رفته بودیم پارک ترافیک.................هوررررا   دخترم  با اینکه خیلی کوچولو بودی اما توی همه برنامه ها شرکت فعال داشتی تو سالن تئاترم وقتی گفتن 10 نفر بیان مسابقه شما سریع با روشی که در عکس کاملا مشخصه رفتی رو سن و مصاحبه ویژه ای باهات انجام شد         بچه جون از پله         به محض اینکه یه موزیک کوچولو پخش میشد شما میپریدی وسط رقص رقص دست دست       هفت سین  ترافیکی ماه خردادی.....          ...
17 خرداد 1393

کوچک دو ساله ام

  یک نفر هست که وقتی با تمام وجود خسته ام  با من است یک نفر که در اوج مشکلات میخندد و به خنده ام میاندازد یک نفر که برکت خانه ماست یک نفر که ساعتی از نبودنش نگذشته کلافه ام یک نفر که برای همیشه دوست داشتنش را دوست دارم   سایه ات همیشه مستدام همسرم   روزت مبارک بابای  کوچک دو ساله ام       21 اردیبهشت 93 ...
1 خرداد 1393

خانه شلوغم .....دوستت دارم

    یک روزی که از خانه دور بودم یادم آمدآدم میتواند دلتنگ شود برای شلوغی های خانه اش، برای مدادهای گم شده کز کرده زیر میز، برای تکه اسباب بازی های شکسته روی زمین، برای دیوارهای از یک متر به پایین کثیف و خط خطی و پر از جای دست های کوچولو، برای فرش پر از لک ،برای مبل های گود رفته از پریدن بچه، برای خرت و پرت های زیر مبل ،برای تکه های پازل توی کابینت، برای کشوهایی که هر روز چند بار زیر و رو شده اند و هیچ چیز درونشان پیدا نمیشود، برای شلوغی هایی که بوی بچه میدهد شلوغی هایی که گاهی روانی ام میکند از کوره درم میاورد شلوغی هایی که حساسم میکند وگاهی بی صبر.   چقدرعجیب است این دنیا یک روزی که از خانه دور بودم حتی وا...
27 ارديبهشت 1393

بهار شیرینم

کارت عابر بانکم لحظه ای دست بهار خانم رویت شد و سپس ناپدید شد سه روز گشتم اما پیدا نشد هر روز با هر زبانی از بهار خواستم بگه کجا پنهانش کرده نگفت تازه خودش هم با من میگشت............   روز سوم نشستم به گریه و تا متوجه شدم تحت تاثیر قرار گرفته شدتشوبیشتر کردم   بهار:مامان نه... نازی... نازی (همراه با نوازش) من:من عابر کارتمو میخوام و مثلا گریه بهار:مامان.....کفش من:کفش؟ بهار: کارت........کفش   ***عابر کارت تو لنگه کفش باباش بود*** ...
15 ارديبهشت 1393