بهار شیرینم
کارت عابر بانکم لحظه ای دست بهار خانم رویت شد و سپس ناپدید شد
سه روز گشتم اما پیدا نشد
هر روز با هر زبانی از بهار خواستم بگه کجا پنهانش کرده نگفت
تازه خودش هم با من میگشت............
روز سوم نشستم به گریه و تا متوجه شدم تحت تاثیر قرار گرفته شدتشوبیشتر کردم
بهار:مامان نه... نازی... نازی (همراه با نوازش)
من:من عابر کارتمو میخوام و مثلا گریه
بهار:مامان.....کفش
من:کفش؟
بهار: کارت........کفش
***عابر کارت تو لنگه کفش باباش بود***
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی