به شوق سه ماهگی نازنینمان بهار
این روزهای ماه سوم زندگیت عجیب تند گذشت و رفت و امروزی که در آنم وارد چهار ماهگیت شدی .........نازنین مادر این ماه آنقدر خندیدی آنقدر خیره شدی به ما و نمک ریختی برایمان آنقدر زیباشدی آنقدر شیرینتر و شیرین تر شدی آنقدر حرکات جدید انجام دادی همه مان را شناختی و به هر که دوست داشتی شوق نشان دادی آنقدر و آنقدر..... که یادمان رفت روزها را بشمریم و روزها بدون توجه به بی خیالی ما گذشتند و یک ماه دیگر از هم آغوشیمان را رقم زدند برایت...
هیچ کس باور نمیکند تو همان بهاری دخترم که شب ها تا صبح خواب نداشتی و گریه هات هفت کوچه آنطرف تر را پر کرده بود
راستی تو همان بهاری فرشته کوچکم؟
دیر نوشته٢٩/٧/٩١
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی