بدو عکسسسسسسسسسسسسسس تولد بهار خانم
بهار و چند تا از دوست جوناش
آخر عکس...
بابا نمیخوام عکس بگیرم مگه زوره
گشنمه... مامانمو میخوام
آخیش بالاخره یه چیزی برای خوردن پیدا کردم
کاسه کوزه اینارو هم به هم ریختم
عجب کیکی
حالا دیگه اینجا جای موندنه
پانویس:بهار کلا توی جشن تولدش خیلی شاد و شنگول بود و با اینکه 2-3 روز تمام بابت تدارک مراسم خیلی از من دور شد اما مثل یک ساله های دیگه بیقراری نکرد و شاد بود مخصوصا اینکه این همه بچه مهمونمون بودن خیلی هیجانشو بیشتر کرده بود.
و..........
ممنون ازمائده جون و مریم جون و الهه جون عزیزم و مامان گلم که منو دست تنها نذاشتن
و تشکر از بابای بهارم که با وجود کمر دردش کمکم بود و در کنارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی