بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

بهانه ما بهار

...یک وقتی هست که

 داری تند تند آشپزی میکنی  ساعت انگار تند میگذرد  بچه نق میزند فندک گاز کار نمیکند بسته زرچوبه باز نمیشود احساس سر ماخوردگی داری یا شاید حساسیت به گرده های زرچوبه ای که به زور و زحمت دارد باز میشود بی حوصله ای شب نخوابیده ای اعصابت از دست یک  یا چند نفر خرد و خمیر خلاصه احساس میکنی ان لحظه کسی بدبخت تر ازتو نیست   چند لحظه بعدااااما     بسته زرچوبه بالاخره باز میشود صدای نق نق بچه قطع میشود بچه یک چیز را از دستت میقاپد عطسه تمام حساسیت دور و دور تر میرود بچه با سرعت تمام زرد چوبه را روی فرش کرم رنگ میپاشد و الفرار میدوی اینبار ...
2 اسفند 1392

یک سال و نیمگی

  کوچک بی نظیرم سه شش ماه از با تو بودمان گذشت و تو چه زود یک سال و نیمه شدی دخترم کمی دخترانه شده ای این روزها قر و فر و لوسی و رقص و شیرین زبانیهایت دلمشغولی این روزهایمان شده این روزها بیشتر کتاب میخوانم برایت و تو بیشتر کتاب خوان شده ای مینشینی و میخوانی گاهی حتی از روی یک برگ کاغذ سفید گاهی لالایی میگویی برایمان گاهی شعر میخوانی مامان عروسک هایت میشوی و روی پا میخوابینیشان و چقدر دوست دارم لحظاتی را که مامان من میشوی و سرم روی پاهای کوچک توست عاشق مهمهانی و وقتی کسی می آید بلند بلند شادی میکنی بخصوص اگر این کسی آقون یا آقایی یا عزیزت باشد و بخصوص تر اگر یک خاله ای عمه ای چیزی ب...
2 اسفند 1392

طوطی کوچک ما

   انقدر زود حرف زد و انقدر زودتر پیشرفت کرد که جا ماندم لغت نامه اش را روز شماری کنم   امروز اما نمیدانم بگویم بهار تا به حال چه کلماتی میگوید شاید بهتر است بنویسم آیا چیزی هست که بهار نگوید؟   اینروزها دخترم خانه را پر میکند از زمزمه های زیبایش از صبح زود با صدای مامان گفتن شیرینش بیدارم میکند و شب ها شب به خیر و هنرنمایی و شعر خوانی تا خوابش ببرد  تکه کلام شیرینش "ممنون"گفتن است که انرا "ننون" ادا میکند و تقریبا بعد از هر شیر خوردن و غذا خوردن به ما میگوید و الهی شکر که اصلا فراموشش نمیشود   گاهی آوازش میگیرد طوطی من  جدیدا میخواند ننه ننه و ننه و ننه ...
14 بهمن 1392

دومین یلدا با بهار

    آخرین شب پاییز را جشن میگیریم تا یادمان باشد گاهی حتی باید یک دقیقه بیشتر با هم بودن و شب نشینی بی ریا را جشن گرفت                 الهی شکر  که در این شب کنار هم بودیم و سفره ای کوچک در خانه گرممان پهن کردیم یادمان باشد که شبهای سرد و طولانی در پیش هزاران مهمان بی سر پناه و خیابان خواب دارد یادمان باشد سفره امشب شاید در خانه همسایه نباشد و مرد همسایه شرمنده زن و فرزند یادمان باشد پدر و مادری که امسال مهمانشان بودیم شاید سال بعد نباشد و یادمان باشد که اگر ما دور هم جمعیم هزاران نفر در خانه سالمندان و بیمارستان و ..چشم انتظار عزیزانشان هستن...
8 دی 1392

از این جملات چه میفهمید؟؟

    اسمت چیه دخترم؟ میتی(مهدی)   اسم بابات چیه؟ میتی   اسم مامانت چیه؟ میتی   فرش مال کیه؟ میتی   کمد مال کیه؟ میتی   تلویزیون مال کیه؟ میتی   مامان مال کیه؟ ممممممممممممممممممن         پا نویس :نمیدونم من این وسط چی کاره ام؟ ...
4 دی 1392